قبل از اینکه از شرکت بیام میرم دستشویی بزرگمم میکنم که ریدنم هم جزء ساعت کاری محسوب بشه!
- ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۴۹
قبل از اینکه از شرکت بیام میرم دستشویی بزرگمم میکنم که ریدنم هم جزء ساعت کاری محسوب بشه!
از معایب اختلاف سنی زیاد اینه که شوهرت جوونیاشو کرده؛ برف بازیاشو کرده...اشتیاقی برای برف بازی و کوه رفتن و دوچرخه سواری و قدم زدن و اینها نداره... تو میمونی و دوسال برف بازی نکردن و ..
امروز عصر قرار گذاشتیم بیاد دم شرکتِ من و باهم بریم برف بازی. ده دقیقه از ساعت کاریم گذشته بود دیدم نیمد. گفتم زنگ نزنم پاشم برم خونمون. از یه طرف هم گفتم بذار تکلیفمو بدونم.
زنگ زدم دیدم خونس! رفته خونه! گفت وای ببخشید سرم خیلی درد میکرد!
میدونم الکی میگفت..
گفتم خب یه خبر میدادی؛ ده دقیقس منتظرم.. دیروزم قرار بود بیای نیمدی! خب کاری نداری و خدافظ..باز این بغض لعنتی گلومو فشار میداد...
اونم سکوت کرده بود... قط کردم.. الان چند دیقه بعد از اونیه که قطع کردیم!
پارسال هم قرار بود منو ببره اسکی ؛ تیوپ بازی هم نبرد...
الان همه اینها رو بهش اسمس میدم تا دلم خالی شه..
اگر همکارام بفهمن من خودم عطسه میندازم خودمو حتمن میگن دختره خل و چله!!
دلم میخاد داد بزنم؛ برم یه جا بالای یک کووه.. یا حتا تووی همین شهر...یه جای شلوغ؛ از بالکن؛ یا تووو خیابوون؛ یه جا که کسی منو نشناسه ؛ طوری که بگن طرف دیوونه شده..
دلم میخاد اونقدر بدَوَم که خسته ی خسته بشم و بعد وایسم نفس نفس بزنم؛ دهنم خشک شده باشه؛ رگ پاهام بگیره..
دلم میخاد برم توی شلوغیهای یه عروسیِ دوور ... انقدر واسه خودم برقصم و برقصم و کسی کار به کارم نداشته باشه تا حدی که نا نداشته باشم برم خوونه...
دلم میخاد انرژی مو یجوری تخلیه کنم... به یک طرز ِ دیوانه وار...
از بس میگویند پدرشوهر ها عروسشان را خیلی دوست دارند این برایم یک عقده شده است و تازگی ها خیلی به نداشتنش فکر میکنم.